قوله تعالى: «قال رب اشْرحْ لی صدْری» (۵) گفت خداوند من فراخ بگشاى دل من.


«و یسرْ لی أمْری» (۲۶) و آسان کن مرا کار من.


«و احْللْ عقْدة منْ لسانی» (۲۷) و بگشاى گره از زبان من.

«یفْقهوا قوْلی» (۲۸) تا در بیابند سخن من.


«و اجْعلْ لی وزیرا منْ أهْلی» (۲۹) و مرا از کسان من مردى بار کش ده.


«هارون أخی» (۳۰) و آن هارون است برادر من.


«اشْددْ به أزْری» (۳۱) پشت من و نیروى من باو سخت کن.

«و أشْرکْه فی أمْری» (۳۲) و او را در کار انباز من کن.


«کیْ نسبحک کثیرا» (۳۳) تا بپاکى ترا یاد کنیم.


«و نذْکرک کثیرا» (۳۴) و ترا در یاد داریم بیاد فراوان.

«إنک کنْت بنا بصیرا» (۳۵) تو بما بینایى.


«قال قدْ أوتیت سوْلک یا موسى‏» (۳۶) فرمود آنچه خواستى ترا دادیم اى موسى.


«و لقدْ مننا علیْک مرة أخْرى‏» (۳۷) و بر تو سپاس نهادیم بارى دیگر.


«إذْ أوْحیْنا إلى‏ أمک» آن گه که آگاهى افکندیم بما در تو. «ما یوحى‏» (۳۸) آن آگاهى که افکنده آمد باو.


«أن اقْذفیه فی التابوت» که موسى را در تابوت کن، «فاقْذفیه فی الْیم» و آن تابوت در دریا افکن. «فلْیلْقه الْیم بالساحل» تا دریا او را با کران افکند.


«یأْخذْه عدو لی و عدو له» تا بگیرد او را کسى دشمنست مرا و دشمنست او را.


«و ألْقیْت علیْک محبة منی» و بر تو افکندم دوستى از خویشتن.


«و لتصْنع على‏ عیْنی» (۳۹) و مى‏پرورند ترا بر دیدار چشم من.

«إذْ تمْشی أخْتک» میرفت خواهر تو. «فتقول هلْ أدلکمْ» میگفت خواهید شما را نشانى دهم. «على‏ منْ یکْفله» بر کسى که او را بدایگى بدارد، «فرجعْناک إلى‏ أمک» دادیم ترا با مادر تو، «کیْ تقر عیْنها» تا روشن گردد چشم او. «و لا تحْزن» و اندوهگن مبادا «و قتلْت نفْسا» و کسى را بکشتى، «فنجیْناک من الْغم» برهانیدیم ترا از اندوه، «و فتناک فتونا» و ترا بیازمودیم آزمودنى، «فلبثْت سنین فی أهْل مدْین» سالها درنگ کردى و بودى در مدین. «ثم جئْت على‏ قدر یا موسى‏» (۴۰) و آن گه آمدى اى موسى بر هنگامى و اندازه‏اى.


«و اصْطنعْتک لنفْسی» (۴۱) و ترا بگزیدم خویشتن را.


«اذْهبْ أنْت و أخوک بآیاتی» شو تو و برادر تو بنشانهاى من. «و لا تنیا فی ذکْری» (۴۲) و هیچ سست مشوید در یاد من.


«اذْهبا إلى‏ فرْعوْن» بروید هر دو بفرعون «إنه طغى‏» (۴۳) که او بس شوخ شد.


«فقولا له قوْلا لینا» گوئید او را سخنى نرم بمدارا.


«لعله یتذکر أوْ یخْشى‏» (۴۴). تا مگر او پند پذیرد و بترسد.

«قالا ربنا» گفتند خداوند ما، «إننا نخاف أنْ یفْرط علیْنا» ما مى‏ترسیم که فرعون بر ما بسر در افتد، «أوْ أنْ یطْغى‏» (۴۵) یا گزاف و شوخى در گیرد و بر حال بکشد.


«قال لا تخافا إننی معکما» گفت مترسید که من با شما ام. «أسْمع و أرى‏» (۴۶) مى‏شنوم و مى‏بینم.


«فأْتیاه فقولا» باو روید و گوئید، «إنا رسولا ربک» ما فرستادگان خداى توایم، «فأرْسلْ معنا بنی إسْرائیل و لا تعذبْهمْ» و بنى اسرائیل را بما ده و عذاب مکن. «قدْ جئْناک بآیة منْ ربک» نشانى آورده‏ایم بتو از خداوند تو، «و السلام على‏ من اتبع الْهدى‏» (۴۷) درود و سلام بر آن کس که براه راست پى برد.


«إنا قدْ أوحی إلیْنا» ما را گفته‏اند و بما رسانیده، «أن الْعذاب على‏ منْ کذب و تولى» (۴۸) که عذاب بر آن کس است که راستى را دروغ شمرد و از پذیرفتن آن بر گردد.


«قال فمنْ ربکما یا موسى‏» (۴۹) گفت کیست خداوند شما اى موسى؟


«قال ربنا الذی أعْطى‏ کل شیْ‏ء خلْقه» گفت خداوند ما اوست که هر چیزى را آفرینش او بداد. «ثم هدى‏» (۵۰) و آن چیز را در دل افکند که قوت از کجا جوید و از دشمن چون پرهیزد و بمادر چون رسد.


«قال فما بال الْقرون الْأولى‏» (۵۱) گفت کار و بار گروهان پیش چیست؟


«قال علْمها عنْد ربی فی کتاب» گفت دانش آن بنزدیک خداوند منست در نسختى، «لا یضل ربی و لا ینْسى‏» (۵۲) خداوند من فرو نگذارد نه فراموش کند.


«الذی جعل لکم الْأرْض مهْدا» او که شما را از زمین آرامگاه و بنگاه کرد، «و سلک لکمْ فیها سبلا» و شما را در آن راهها ساخت «و أنْزل من السماء ماء» و فرو فرستاده از آسمان آبى «فأخْرجْنا به أزْواجا» تا بیرون آوریم بآن آب همتاها، «منْ نبات شتى» (۵۳) از رستها از زمین پراکنده


«کلوا و ارْعوْا أنْعامکمْ» مى‏خورید و ستوران خویش را مى‏خورانید، «إن فی ذلک لآیات» درین کردها نشانهاست «لأولی النهى‏» (۵۴) زیر کان و خداوندان خر را.